احمد ضیا مسعود:هدف ما تغییر هویتهای قومیبه هویتهای سیاسی بود
اصالتاً از پنجشیر است، اما در زمان مأموریت پدرش، دگروال دوستمحمد خان در غزنی، متولد شد. از لیسۀ استقلال فارغ شد، سپس به انستیتوت پلیتکنیک کابل رفت و علوم فنی خواند.
کمونیسم ب...رای بسیاری از رهبران فقید و سیاستمداران زندۀ افغان نقطهای عطف به شمار میرود و اکثریت سیاستپیشههای افغانستان، سیاست عملی را با این مکتب فلسفیـاقتصادی شروع کردند. تعدادی رفت و کمونیست شد و برای بسط و گسترش این نظام سیاسیـاجتماعی مبارزه کرد و سرانجام به صندلی قدرت سیاسی نشست؛ اما برخی به جبهۀ منتقدان پیوست، علیه آن سنگر گرفت و تا مرز سرنگونی آن پیش رفت و درنهایت، نظام کمونیستی را از قدرت به زیر کشید. احمدضیا مسعود، یکی از سیاستمداران بهنام افغانستان است که در دستۀ دومِ این طبقهبندی قرار میگیرد و مهمان صفحۀ گفتوگوی این هفتۀ ماست.
احمدضیا مسعود، برادر فرمانده احمدشاه مسعود است. مبدأ سیاستورزی آقای مسعود، مثل اغلب همشهریهای پنجشیری او، با احمدشاه مسعود آغاز میشود. در اوایل، احمدضیا مسعود با پیوستن به سازمان «جوانان مسلمان» فعالیتهای ضد کمونیستی را آغاز میکند و پس از کودتای ثور ۱۳۵۷ علیه خلق و پرچم، وارد مبارزات مسلحانه میشود. او ضمن عضویت در هیأت رهبری پنجشیر، سمت نمایندگی خاص برادرش، احمدشاه مسعود را در پاکستان نیز به عهده میگیرد.
با شروع فصل جدید نظام سیاسی در کشور، نام احمدضیا مسعود نیز وارد مطبوعات و اخبار رسانههای کشور میشود. در سال ۱۳۸۱ به عنوان سفیر و نمایندۀ فوقالعادۀ دولت انتقالی افغانستان به روسیه میرود و از آنزمان به بعد، سفیر غیرمقیم افغانستان در کشورهای ارمنستان، گرجستان و بیلاروس تعیین میشود. در اولین انتخابات ریاست جمهوری افغانستان او معاون اول حامد کرزی میشود و برای یک دورۀ پنجساله به عنوان فرد شمارة دوم مملکت به کرسی قدرت تکیه میزند. در دور دوم انتخابات، آقای مسعود به حیث معاون گلآغا شیرزی وارد مبارزات انتخاباتی میشود؛ اما شیرزی از نامزدی ریاستجمهوری دست برمیدارد و مسعود برای یک دوره از دولت و قدرت رسمیمنزوی میشود. طی این مدت، او اما خارج از دولت، جبهة ملی را سازماندهی کرد و با شماری از رهبران سیاسی و سران احزاب، اپوزیسیون دولت را تشکیل داد و با ترویج ادبیات جدید سیاسی؛ «نظام غیرمتمرکز» در این مقطع از زمان، فغان دولت را نیز کشید. بدینترتیب، با شروع رایزنیها و بدهـبستان سیاسی انتخابات فعلی، جبهة ملی فروپاشید. مهمترین اعضای این جبهه؛ هریک محمدمحقق و جنرال دوستم راه خویش گرفت و آقای مسعود را تنها رها گذاشتند. اکنون آقای احمدضیا مسعود در تیم انتخاباتی زلمیرسول به عنوان معاون اول، نامزد انتخابات ریاست جمهوری سال آینده شده است. آقای مسعود بعد از گذشت چند سال، باری دیگر رؤیای نشستن به کرسیای را که سالها قبل روی آن نشسته بود، در سر میپروراند. بهار سال آینده نشان خواهد داد که آقای مسعود روی کدام کرسی نشسته است؛ دولت یا اپوزیسیون!
روزنامة جامعۀ باز به خاطر این گفتوگو از آقای مسعود سپاسگزار است.
از زمانی که جبهة ملی را تشکیل دادیم، هیچگاهی نگفتیم که من کاندیدای ریاستجمهوریام. تأکید من بر این بود که همراه سایر احزاب سیاسی و ائتلاف ملی، یک کاندیدای واحد و مشترک معرفی بکنیم. من هیچگاهی اشاره نکردم که کاندیدای ریاستجمهوری هستم؛ منتها اینها از این موضوع سوءاستفاده کردند و از جبهه رفتند. مسألة دیگر این بود که فکر کنم استاد محقق مشکلات اقتصادی را برای تداوم کار جبهه بسیار مهم میدانست. آقای محقق چندین دفعه این مسأله را به من هم گفت؛ اما من در جواب آقای محقق گفتم که من پول شخصی ندارم و جبهه نیز کدام بودجه خاصی ندارد. توقع آقای محقق این بود که هزینههای کلی جبهه را من پرداخت نمایم و این کار از دست ما ساخته نبود و فکر کنم این مسأله هم در رفتن آقای محقق و فروپاشی جبهه تأثیر داشت.
گفتوگوی اختصاصی روزنامه جامعة باز با احمدضیاء مسعود
آقای مسعود، چرا جبهة ملی فرو پاشید؟
ما به این عقیده بودیم که برادران جمع شوند و یک ائتلاف از اقوام مختلف افغانستان؛ هزارهها، تاجیکها، پشتونها و ازبکها را به وجود بیاورند. هدف کلی جبهه این بود، وقتی قدرت را به دست بگیریم، این ائتلاف قومیرا به یک حرکت سیاسی یا حزب سیاسی واحد تبدیل کنیم. منظور من این بود که چگونه میتوان این هویتهای قومیرا به یک هویت سیاسی تبدیل کنیم؟ برای رسیدن به این هدف، ما با برادران حرفهای زیادی زدیم و گفتوگوهایی را انجام دادیم. این گفتوگوها را به نفع افغانستان میدانستیم و با این کار میخواستیم مقدمۀ روند ملتسازی در کشور شروع شود؛ یعنی میخواستیم هویتهای قومیبه هویتهای سیاسی و ملی تبدیل شود. اما متأسفانه ما هیچ آگاهی از این روند نداشتیم و این هدف، به مقصد نرسید.
پیش از شروع ثبت نام نامزدهای ریاستجمهوری، اول آقای محقق همراه داکتر صاحب عبدالله، صلاحالدین ربانی و استاد عطا رفت. یگان دفعهای که روی مسایل انتخابات و کاندیداها صحبتهایی میشد، ما میگفتیم که ائتلاف ملی و جبهة ملی یک هیأت مشترک تشکیل دهد و روی موضوع انتخابات حرف بزند. چندین دفعه استاد عطامحمد نور مرا گفت که آقای محقق خیلی وقت همراه ما تعهد کرده است و با شما نیست؛ اما من باور نمیکردم. وقتی من با آقای محقق میگفتم که چنین صحبتهایی را میشنوم و استاد عطا گفته است که شما به آنها تعهد سپردهاید، آیا چنینچیزی واقعیت دارد یا نه؟ آقای محقق به من میگفت، این حرفها صحت ندارد و من به آنها گفتهام وقتی که کاندید انتخاب میشود، باید همه روی یک کاندید واحد توافق نظر داشته باشند.
در اتحاد انتخاباتی هم بهمنظور انتخاب و معرفی یک کاندید واحد رفته بودیم. در بند پنجم تعهدنامۀ اتحاد انتخاباتی توافق شده بود که اگر دوطرف (جبهة ملی و ائتلاف ملی) روی یک کاندید به توافق نرسند، در آنصورت روی شخص سوم باید فکر کرد.
شخص سوم خارج از جبهه و ائتلاف؟
مشخص نشده بود که بیرون از جبهه و ائتلاف یا از درون این دو ائتلاف تعیین شود. در آن موقع من اما هیچ اطلاع نداشتم که آنها خیلی وقت با حزب اسلامیبه توافق رسیدهاند. آنها مرا در جریان این گفتوگوها قرار ندادند و در نتیجه، استاد محقق به عنوان معاون دوم در کنار داکتر عبدالله رفت. تقریباً هفت یا هشت ماه قبل، آقای محقق به من گفته بود که من به مزار شریف رفتم و عطامحمد نور از من دعوت کرد که همراه داکتر عبدالله بروم. در
No comments:
Post a Comment