افغانستان و یک دهه سردرگمی در سیاست خارجی
دکتر سردار محمد رحیمی
رئیس جمهور بر تغییر راهبرد سیاست خارجی کشور پس از 2014 تاکید نمود. اما مشخص نیست ارکان سیاست خارجی افغانستان پس از 2014 بر چه ستونهایی استوار خواهد بود. تجربه افغانستان از دهسال گذشته در سیاست خارجی نشان میدهد نباید به سخنان رئیس جمهور چندان دل خوش نمود چرا که افغانستان پس از 2014 با این امید برای مردمش قابل قبول خواهد بود که دیدگاههای تباه کننده ای مانند آنچه در ده سال گذشته رخ داده است در سیاست خارجی کشور مشهود نباشد.
با این حال قصه سیاست خارجی افغانستان همانقدر مهجور و مضحک است که اظهارات رئیس جمهور در مورد تغییر راهبرد سیاست خارجی کشور در افغانستان پس از 2014 .دستاورد سیاست خارجی افغانستان در طول ده سال گذشته چیزی نیست که بتوان به آنها اعتماد داشت.
افغانستان با کشورهای مختلفی روابط گسترده اما بدون ترتیبی برقرار نموده است که فقط و فقط در سایه ایالات متحده باعث گردیده است که مشکلات و تهدیدهای مستقیمی را متوجه افغانستان ننماید. از سوی دیگر تلاش کشورهایی که به افغانستان روابط بر قرار نموده اند جلب دیدگاه حکومت برای همسویی با سیاست های منطقه ای یا بین المللی این کشورهاست.
اما پرسش اینجاست که آیا امکان پاسخگویی حکومت به اهداف سیاست خارجی این کشورها در محیط آشفته و متشنج خاورمیانه وجود دارد؟ شاید بهترین تمثیلی که در مورد سیاست خارجی افغانستان می توان به کار برد همانندی فراوان سیاست خارجی افغانستان با سیاست داخلی رئیس جمهور کرزی است یعنی به چه میزان حکومت افغانستان موفق شده است ثبات و امنیت را در داخل کشور برقرار نموده و تعادل سیاسی را در روابط با گروههای سیاسی و قومی افغانستان برقرار نماید.
با توجه به همانندی های سیاست داخلی با سیاست خارجی کشور ها و پیوند محکم بین سیاست داخلی و خارجی، اگر حکومت موفق نمی شود توافق داخلی را برای ثبات سیاسی و امنیتی در کشوری به نام افغانستان با حمایت قدرتهای بیرونی حاصل نماید؛ پس امکان برقرای و تدوین یک سیاست خارجی فعال و پویا از حکومت کنونی بسیار خارج از تصور است.
سیاست خارجی پویا در افغانستان نیازمند دو تحول عمیق و ساختاری در کشور است نخست اینکه با توجه به فساد گسترده و مشکلات ساختاری نظام سیاسی در افغانستان طبیعی است که دستگاه دیپلماسی کشور نیز به شدت آلوده به فساد بوده و نیازمند یک جراحی گسترده در ساختار اداری و تشکیلاتی وزارت خارجه هست. وزارت خارجه بیشتر به جزیره ای جدا افتاده از فرایند کلان تصمیم گیری در روابط و سیاست خارجی تبدیل گردیده است و از سویی دیگر نظام مدیریتی وزارت خارجه نیز با مشکل جدی مواجه است.
استفاده از نیروی انسانی عمدتا غیر متخصص و یا جذب آنان در سطوح پایین و غیر تصمیم گیر و نیز اعطای صلاحیت ها و نفوذ مستقیم حلقات قدرت برای جایگزینی افراد غیرموثر در دستگاه دیپلماسی افغانستان مسلما پیامدی جز سقوط و ناکار آمدی دستگاه دیپلماسی افغانستان نخواهد داشت و حتی اگر رئیس جمهور بخواهد این دستگاه در سطوح کلان سیاست های ملی کشور در سطح خارجی تصمیم گیرنده باشد چارچوبهای کنونی قدرت اجازه نمیدهد که زارت خارجه بتواند فارغ از مطالبات و خواست های فردی حتی رئیس جمهور اقدامات خود برای حصول منافع ملی را انجام دهد.
با این حال قصه سیاست خارجی افغانستان همانقدر مهجور و مضحک است که اظهارات رئیس جمهور در مورد تغییر راهبرد سیاست خارجی کشور در افغانستان پس از 2014 .دستاورد سیاست خارجی افغانستان در طول ده سال گذشته چیزی نیست که بتوان به آنها اعتماد داشت.
افغانستان با کشورهای مختلفی روابط گسترده اما بدون ترتیبی برقرار نموده است که فقط و فقط در سایه ایالات متحده باعث گردیده است که مشکلات و تهدیدهای مستقیمی را متوجه افغانستان ننماید. از سوی دیگر تلاش کشورهایی که به افغانستان روابط بر قرار نموده اند جلب دیدگاه حکومت برای همسویی با سیاست های منطقه ای یا بین المللی این کشورهاست.
اما پرسش اینجاست که آیا امکان پاسخگویی حکومت به اهداف سیاست خارجی این کشورها در محیط آشفته و متشنج خاورمیانه وجود دارد؟ شاید بهترین تمثیلی که در مورد سیاست خارجی افغانستان می توان به کار برد همانندی فراوان سیاست خارجی افغانستان با سیاست داخلی رئیس جمهور کرزی است یعنی به چه میزان حکومت افغانستان موفق شده است ثبات و امنیت را در داخل کشور برقرار نموده و تعادل سیاسی را در روابط با گروههای سیاسی و قومی افغانستان برقرار نماید.
با توجه به همانندی های سیاست داخلی با سیاست خارجی کشور ها و پیوند محکم بین سیاست داخلی و خارجی، اگر حکومت موفق نمی شود توافق داخلی را برای ثبات سیاسی و امنیتی در کشوری به نام افغانستان با حمایت قدرتهای بیرونی حاصل نماید؛ پس امکان برقرای و تدوین یک سیاست خارجی فعال و پویا از حکومت کنونی بسیار خارج از تصور است.
سیاست خارجی پویا در افغانستان نیازمند دو تحول عمیق و ساختاری در کشور است نخست اینکه با توجه به فساد گسترده و مشکلات ساختاری نظام سیاسی در افغانستان طبیعی است که دستگاه دیپلماسی کشور نیز به شدت آلوده به فساد بوده و نیازمند یک جراحی گسترده در ساختار اداری و تشکیلاتی وزارت خارجه هست. وزارت خارجه بیشتر به جزیره ای جدا افتاده از فرایند کلان تصمیم گیری در روابط و سیاست خارجی تبدیل گردیده است و از سویی دیگر نظام مدیریتی وزارت خارجه نیز با مشکل جدی مواجه است.
استفاده از نیروی انسانی عمدتا غیر متخصص و یا جذب آنان در سطوح پایین و غیر تصمیم گیر و نیز اعطای صلاحیت ها و نفوذ مستقیم حلقات قدرت برای جایگزینی افراد غیرموثر در دستگاه دیپلماسی افغانستان مسلما پیامدی جز سقوط و ناکار آمدی دستگاه دیپلماسی افغانستان نخواهد داشت و حتی اگر رئیس جمهور بخواهد این دستگاه در سطوح کلان سیاست های ملی کشور در سطح خارجی تصمیم گیرنده باشد چارچوبهای کنونی قدرت اجازه نمیدهد که زارت خارجه بتواند فارغ از مطالبات و خواست های فردی حتی رئیس جمهور اقدامات خود برای حصول منافع ملی را انجام دهد.
No comments:
Post a Comment