Thursday 1 August 2013

دشــــمنی با دانشــــگاه، دشـــمنی با فــارسی دری


دشــــمنی با دانشــــگاه، دشـــمنی با فــارسی دری در نظـــام دیمـــوکـــراسی

نوشته شده توسط دیپلوم انجنیر عبدالقدیر (صوفی زاده)  

کشورهای پارسی زبان - آریایی ها - دشــــمنی با دانشــــگاه، دشـــمنی با فــارسی دری
...

بیشتر از سه دهه جنگ و برادر کشی از کودتای سال ۱۳۵۲هجری شمسی تاکنون نه تنها زیر بنای کشور ما ویران گردید، بلکه صدمات جبران ناپزیری بر داشته های تمدن، فرهنگ،دست آوردهای علمی، تاریخی وادبی ودر کل داشته های و ارزش های فرهنگی قدیم خراسان ونوین کشورما وارد نموده است.
هر جامعه نهادهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی خود را داشته، و این نهادهای اجتماعی و سیاسی در جامعه، مردم را قادر میسازد تا فعالیت ورهبری این نهاد های اجتماعی و سیاسی را اداره و سمت دهی نمایند.

چون نهادهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی جامعه بافت وخصوصیات هر جامعه را تشكیل داده این بافت ها وخصوصیات باعث تفاوت های فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و زبان ای نیز میگردد.
وطوری که تجربه نشان داده این نهادها با یك دیگر تاثیر گزار بوده وهم از یك دیگر متاثر میگردد، مثلاً در جوامع اسلامی همه مردم به دین اسلام باور داشته، خصوصیات مختلف در باور ها، رسوم، عنعنات و دیدگاه مذهبی آن وجود دارد، که باعث تفاوت سیاست، فرهنگ، اقتصاد و مناسبات اجتماعی مردم میگردد.
نهاد: نهادعبارت از ساختار اجتماعی است كه قبل از پیدایش فردو انسان د رجامعه وجود داشته وبعد از مرگ آن نیز باقی میماند، كه این ساختار ها عبارت از فرهنگ، زبان،اقتصاد، سیاست، جامعه، دین و مذهب بوده که در جامعه انسانی و اجتماعی به نهادهای زیر بنایی وروبنایی تقسیم می شوندو بر اساس گفته محققین و جامعه شناسان مختلف جهان،اشکال مختلف دارد.
جامعه شناسان چپ دموکرات زیر بنای جامعه را باعث تغیر در روبناء آن میدانند، و به نظر بعضی متفكرین دیگر این اشتباه فكری چپ دموکرات در عرصه سیاسی بود كه در افغانستان بعد از كودتا 7 ثور 1357 هجری شمسی تلاش بعمل آورده شد تا نهادهای جامعه یكسره بر اساس فرامین هفتگانه و هشت گانه به رهبری دولت و حکومت تغیر كند و این تغیرات تغیر ات روبنایی بودند كه باید باعث تغیرات آنی در نهادهای زیر بنایی جامعه میشدند که نشد وبا این تغیرات در یكی از فرامین در باره آزادی زن بود که برای اولین بار این آزادی به رسمیت شناخته شد ولی توجه نشده بودكه آزادی وموقعیت زن در اجتماع مربوط به فرهنگ آن جامعه است كه فرهنگ همیشه متأثر از اقتصاد و سیاست می شود.
بعضی از علما كوشش كرده اند كه یکی از نهاد ها را در جامعه اصل بدانند مثلاً كارل ماركس یکی از فیلسوفان جرمنی،اقتصاد را اصل دانسته و دیگر نهادهای جامعه را روبنایی قلمداد كرده است، و این دانشمند معتقد بود كه مالكیت بر وسایل تولید و شیوه تولید باعث بوجود آمدن روابط تولیدی در جامعه شده، که باعث تضاد های طبقاتی گردیده وماهیت حكومت واشكال مالکیت را درجامعه معین کرده د و باعث ایجاد دولت بدون طبقات و دیموکراسی توده ای ویا سوسیال دموکراسی می شود.
لهذا كانت فیلسوف دیگر معتقد بود كه سیاست ونهاد سیاسی در جامعه نقش اساسی وتعیین كننده داشته و دارد واز طریق نهادهای سیاسی میتوان نهادهای اقتصادی راكنترول و جهت معین در جامعه به آن داد.
ماكس وبر دانشمند دیگری میگوید اگر فرهنگ، نحوه دید وتفكر جامعه تغیر داده شود این تغیر باعث تغیر شرأیط اقتصادی واجتماعی جامعه میگردد.
مثلاً کارل ماركس معتقد بود كه رشد و تكامل نهاد اقتصادی در جامعه سرمایه داری اروپایی باعث انقلاب در همه نهاد های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، وغیره گردیده وحتی احتمالأ انگلستان را اولین كشوری قلمداد مینمود كه باید در آن اولین انقلاب سوسیالیستی صورت گیرد، این جامعه شناس نظریات خود را در كتاب (سرمایه) که اساسات دانش اقتصادی خود راارائه كرده بود کفته است که.

نهاد های فرهنگی به آن بخشی از حیات اجتماعی جامعه ارتباط دارد كه شكل فكر، نحوه دید، اعتقادات وجنبه معنوی جامعه را در برمی گیرد.
نهاد های سیاسی، به آن بخشی از جامعه تعلق میگیرد كه مسئله قدرت دولتی،اداره قدرت، نظارت ازقانون، نظام سیاسی، حكومت قانون، احزاب وسازمان های سیاسی واجتماعی، كنترول قدرت وهم حقوق و آزادی های مردم را در بر بگیرد.
ولی در نظام های استبدادی عامل بزرگ واساسی از بین بردن فرهنگ و زبان دیگران باگرأیش های قومی و زبانی خودی مستبدانه است که ما آنرا در عملکرد وزیر اطلاعات و فرهنگ قبلی کشور مشاهده کردیم و اکنون این تراوش فکری قبیلوی را در دیدگاه های دموکراترین فرد آن مشل شکریه بارکزی در پارلمان کشور در واژه سازی دانشگاه و پوهنتون در تالار شورای ملی در مجلس نمایندگان می بینیم این فکر همان تراوش فکری بود میتواند که از گذشته های دور در فکر و اندیشه متعصب و دموکرات آن ها اجین شده که حاضر به تن دادن به اراده م حق مردم نیستند و زبان ما را زبان ایرانی میدانند و نمی دانند ویا فهمیده نمی خواهند که بگویند علاوه بر دانشگاه ما واژه های دیگری مثل عید گاه، لشکرگاه، نمازگاه، قرارگاه، فرودگاه، شبانگاه، پرورشگاه، زایشگاه، خوابگاه، تفریحگاه، دستگاه، ترمیمگاه وغیره وغیره داریم باید متعصبین بدانند که دیگر زمان استبداد گذشته ماه به خود آمده ایم و حقوق اساسی اتباه را به خود و همه انسان هموطن خود میخواهیم و پارلمان کشور باید به حق و آزادی بیان و دموکراسی رای بدهد نه به ترفند گویی افرادی که به آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی باور ندارند همه باور های شان تفوق طلبی است من از پارلمان کشور میخواهم که از حق دفاع نمایند وزبان را در قانون تحصیلات عالی و قوم خود را در قانون تذکره برقی شهروندان قانونی سازند.
باید گفت که فرهنگ ملی یكی از جنبه های فرهنگ سیاسی است وفرهنگ سیاسی رابطه مردم وشهروندان را بادولت و مردم نشان میدهد، در کشور ما شهونست ها و دموکرات های قومی وزبانی چه مسلمان، چه سکولار در فرهنگ ملی وسیاسی ما اثر گذاشته كه با عث تعصب زبانی، تعصب قومی و تعصب مذهبی شده و تمام این تعصب ها و قدرت طلبی ها در فرهنگ سیاسی كشور ما و گذشته های شان در تاریخ نهفته بوده است كه این قدرت طلبی ها نتیجه مبارزات، مقاومت ها ومجاهدات مردم مارا به هدر داده است و اکنون بنام دموکراسی مردم ما را فریب میدهند.
هرگاه مسئله زبان توسط اتنوسنتریست ها بمیان می آید، وقتیکه دفاع منطقی در مورد صورت میگیرد چشم های شان از حلقه بیرون شده وپرچم های عداوت و دشمنی شان به اهتزاز می آید و احساسات قومی وقبیلوی شان تحریك می شود وعواطف مردم ساده لوح وبی خبر به هیجان آورده می شود و تحریک میگردد، وبه نظر آنها زبان عنصر مهم در پروسه ملت سازی شان است كه در کتاب به اصطلاح دویمه سقاوی کتاب سمسور افغان این افغان ملیتی متصب ذكر گردیده است وتوسط حلقه خاص در دربار عملی میگردد.
حالانكه گوینده گان زبان های مختلف در افغانستان از نظر حیثیت انسانی، مدنی ودیموكراسی دارای كدام تفاوت و برتری نبوده و نیستند وقانون اساسی زبان فارسی دری وپشتورا زبان رسمی کشور دانسته است ودر ماده 22 قانون اساسی تمام افراد افغانستان دارای حقوق ووجایب مساوی اند وهر کس حق دارد به زبان مادری خود بگوید و بنویسد و آزادی بیان هم این را تضمین نموده است وکسی حق ندارد که بگوید که شما پوهنتون میگوید و یا دانشگاه حتی قانون پوشالی هم اگر نافذ باشد نمی تواند حق انسان را از بیانش بازدارد.
این گوینده گان در برابر خدا(ج) بادر نظرداشت تقوا،واز نظر جامعه مدنی در برابر قانون و دیموكراسی دارأی حقوق مساوی اندو نه به خاطر زبان ویا قوم خاص شان.
ولی از نظر فرهنگی وتاریخی زبان ها را نمی توان مساوی دانست وهرگاه یك قندهاری با یك منگل، یك بامیانی با یك بدخشی و یك هراتی بایك نورستانی و یک ازبک با یک جلال آبادی و پنجشیری بتواند تفاهم نماید در آن حالت است كه میتوان ادعا نمود كه قدم بزرگی را در راستا همبستگی ملت افغانستان و همبستگی منطقوی برداشته ایم که این قدم قبل وبعداز زمان احمدشاه بابا تا حال برداشته شده،واین زبان فارسی دری زبان تفاهم مردم، زبان مراودات مردم و داد وگرفت اقتصادی بوده و مردم کشور میتوانند خود تصمیم در مورد زبان تفاهم بگیرند نه افراد بی هویت ومتعصب از هر قوم و قماشی که باشند.
مسئله زبانی جدا از مسئله نژادی، قومی وحتی سیاسی بحساب می آید زبان مشترك نمی تواند به نژاد مشترك دلالت كند، زبان فارسی دری را نمیتوان زبان قوم وملیت خاصی به حساب آورد مثلاً بیدل، مولانا جلال الدین رومی بلخی،سعدی و استاد خلیلی، احمدشاه، تیمورشاه، ظاهر شاه ودیگران فارسی زبان بودند ولی به نژاد های مختلف تعلق داشتند، احمد شاه بابا موسس افغانستان با وجودیكه خودش پشتون بود به زبان دری فارسی تکلم و شعر می سرود و زبان رسمی كشور را زبان فارسی دری قبول کرده بود وآنهای که بعد از او آمدند از سیاست او پیروی كردند این است سیاست احمد شاه بابا وسیاست قوم گرا ها موجود که میخواهند فرهنگ و گنجینه فرهنگی افغانستان را عوض کنند.

محمود طرزی ژورنالیست کشور و عضو برجسته دولت مشروطه امیر امان اله خان در افغانستان میگوید که زبان فارسی دری بعد از انقراض دولت عرب در تمام سلطنت های كه توسط اقوام مختلف د رقاره آسیا تشكیل شده، زبان رسمی وزبان تفاهم عمومی مردم بود، حكومت های سلجوقی عراق، ایران،قونیه، سامانیان خراسان،غزنویان وغوریان خراسان وافغانستان کنونی این زبان را رشد دادند ودر زمانی پادشاهی گر گانیه چغتایی، زبان عمومی مردم بود، زبان فارسی دری در هندوستان از طرف پادشاهان،چغتائیه وغیره تا به عصر اخیر زبان رسمی،ادبی وعمومی بود، در دولت عثمانی تا بسیار وقت زبان فارسی دری زبان رسمی وادبی آن دوره بود.
وقتی احمد شاه بابا به تاسیس سلطنت پرداخت مطابق به روال عادی آن زمان زبان رسمی وملی مملکت ما زیان فارسی دری بوده، زبان دربار و خاندان سلطنتی چه در زمان حکومت سدوزایی ها و چه درزمان حکومت محمد زایی ها زبان فارسی دری بوده و این زبان یکی از زبان های دوره قبل از اسلام و دوره اسلامی مردم مشرق زمین هم از پشتون، غلجایی، صافی، ازبک،تاجیک و تاجیک (فارس)،هزاره و اقوام دیگر شمرده شده که در آن دوره ها این زبان از نهر گنگ تا به دریای سفید قسطنطنیه حکمروایی فر هنگی داشته است وبه هیچ وجهه زبان فارسی و دری را جدا از هم گفته نمی توانیم واین زبان یک زبان تمدنی در یک قاره است.
زیان فارسی دری یک زبان بیگانه نبوده پرورش یافته این مرزوبوم که از بلخ، خراسان و بخارا به اصفهان و شیراز رفته است، قبل از سعدی و حافظ شیرازی که از جمله شاعران والا مقام زبان فارسی دری بوده اند، حنظله بادغیسی، عنصری بلخی، سنایی غزنوی، و مولا نا بلخی به این زبان شعر گفته وسروده اند.
چون در فرهنگ مسلمانان زبان وفرهنگ فارسی دری از جایگاه خاصی برخورداربود ه است وبرعلاوه آنکه عده از یاران محمد(ص) چون ابوهریره فارسی زبان بود دراحادیث شریف که به مسلمانان جهان ارسال شده است واژه ها وکلمات خوبی از زبان فارسی دری وجود دارد.
فارسی از حیث اهمیت فرهنگی و دینی دومین زبان جهان اسلام و اولین زبان مسلمانان شرق بود که توسط همین زبان اسلام وارد اروپاه گردیده، همه آثار متمدن غربی از ارسطوگرفته تا افلاطون در آخرین اندیشه ها وفرهنگ ها در فارسی وجود داشته است.

قدرت های استبدادی چه آنها ییکه از جنوب به شمال و یا از شمال به جنوب حمله کردند دشمنان اصلی زیان فارسی دری بوده اند.
استعمار بریتانیا در هندوستان و استعمار روسیه در آسیای مرکزی حیثیت قدرت های دو شمشیره ای را داشتند که بساط زبان فارسی دری را در منطقه چیدن، بدین معنی که پیش از آمدن انگلیس ها در هندوستان زبان فارسی زبان تشکیلات دولتی، زبان قضا و فرهنگ در شبه جزیره هند بود.
انگلیس ها در سال 1832 میلادی حرکتی را به راه انداختند، که نتیجه آن عملأ محو زبان فارسی در شبه قاره هند گردید
در بنگلادیش از سال 1203 تا سال 1837 میلادی یعنی حدودبیشتر از ششصد سال( 634 ) سال زبان فارسی زبان رسمی کشور شان بود و در سال 1833میلادی انگلیس ها زبان انگلیسی را جاگزین زبان فارسی نموده و همچنان با افتادن آسیای مرکزی بدست روس ها در اواخر قرن 19میلادی زبان روسی را جا گزین زبان فارسی در آسیای مرکزی وبخارا،سمرقند و تاجکستان نمودند.
در پهلوی استعمار انگلیس عاملی دیگر هم در کاربود تا موانعی دیگر را در فراراه زبان فارسی ایجاد کند و نسل های جوان این مرزبوم را از چشمه سرشار هنر، فرهنگ و ادبیات آن و از گنجینه فرهنگ غنی آن محروم سازد آن ایدیولوژی فاشیزم بود که تازه در جرمنی توسط نازیزم یا هتلر که در سال 1932 میلادی بقدرت رسیده بود بوجود آمده ودر این زمان در آلمان رهبر ناسیونال سوسیالست آلمان زمام قدرت را در دست گرفت و نظریه مسخره آمیز و برتری جویانه نژادی را شعار خود ساخت وعده یی از دولت مردان کورمغز،و شهونست افغانستان که در درون دولت افغانستان با هتلر دعوای برادری نموده بودند بر نظریات فاشیستی هتلر جامه و لباس افغانی نمودند و به همان آب و تاب از نظریات برتری جویانه نژادی دفاع کردند واین ایدیالوژی را در جامعه افغانستان تحت نام ایدیالوژی سوسیال دیموکراسی (افغان ملت )پخش نمودند که اکنون در جامه این اندیشه گزایی در چپ و راست وجود دارد و عامل این در سال 1932 میلادی شخصی بنام محمدگل مومنددر مزارشریف دهل حکومت را مینواخت زبان فارسی دری را از ادارات دولتی و موسسات تعلیمی از بین برد و به قول مرحوم میر محمد صدیق فرهنگ شخص دیموکرات و مشروطه خواه کشور، هموطنان فارسی زبان و ازبک مارا در مزارشریف مجبور می ساخت تا عرأیض شان را به زبان پشتو بنویسند و به عرأیض که به زبان فارسی دری میبود و نوشته میشد توسط این شخص ترتیب اثر داده نمی شد.
موضوع دیگری که درین زمینه قابل یادآوری است، موقف انجنیر غلام محمد فرهاد است که یکی از تحصیل کرده گان زادگاه هتلر بود، علاوه بر شهادت نامه انجنیری، سوغات دیگری که برکشور ووطن ما با خود به ارمغان آورد اندیشه عظمت طلبانه بود، وغلام محمد فرهاد حزب افغان ملت را تاسیس کرد و با داشتن چنین اندیشه عظمت طلبانه با طرز دید هتلری در شورأی ملی سال 1964 میلادی مطابق 1343 هجری شمسی که بخاطر تصویب قانون اساسی دایر شده بود الغای زبان فارسی دری را علنآ در افغانستان مطالبه نمود،که این این طرز دید باعث انزجار همه نماینده گان مردم افغانستان در پارلمان گردید واین طرز تفکر مردود شناخته شد و زبان فارسی دری به حیث زبان رسمی وملی شناخته شد.
یک نکته دیگر را نباید فراموش کرد که رسمی ساختن زبان فارسی دری بمعنی الغای زبان های دیگر مردم ما نیست زبان و زبان ها چه فارسی،چه غیر فارسی همه زبان های مردم ما استند باید احترام شوند:
ميان دري فارسي و فارسي دری فرقي وجود دارد؟:

دانشمند بزرگ کشور ما
زریاب پیرامون زبان فارسی دری در گفتگویی با دويچه ويله آلمان در 2008 میلادی چنین ابراز نظر مینماید:
دويچه ويله: آقاي زرياب، آيا تفاوتي ميان زبان فارسي و زبان دري وجود دارد؟
زرياب: زباني که ما امروز به آن سخن مي گوئيم، در گذشته ها با سه نام ياد شده است:
زبان دري، زبان فارسي دري و هم زبان فارسي. مثلا ً دراين شعر حافظ:
چوعندليب فصاحت فروشد اي حافظ
تو قنــــد او به سخن گفتن دري بشکن

دراين بيت حافظ اين زبان را دري مي گويد، اما در جاي ديگر:
شکر شکن شوند همه طوطيان هند
زين قند پارسي که به بنگاله مي رود

دراين بيت حافظ عين زبان را فارسي مي نامد. حتي شاعران و سخن سرايان پشتو گاهي اين زبان را زبان دري گفتند، گاهي فارسي. مثلا ً اشرف خان هجري فرزند خوشحال خان ختک مي گويد:
آفرين اي ختک به نظم دري
پيــش ارباب فضل منظوري

در جاي ديگري او همين زبان را، زبان فارسي مي گويد. بنا بر آن همين زبان که ما به آن صحبت مي کنيم و مي نويسيم، در گذشته ها هم به زبان فارسي ياد شده است و هم به نام زبان دري وهم زبان فارسي دري. پس هيچ فرقي ميان اين سه نام وجود ندارد، يعني هر سه نام براي عين مدل، براي عين زبان به کار رفته است.
ما وقتي که خرد سال بوديم و به مکتب مي رفتيم، بر پشت کتاب ما نوشته شده بود: "قرائت فارسي"، يعني تا دهه چهل،همين زبان هم در دولت و هم در بين کوچه و بازار به نام زبان فارسي ياد مي شد واکنون هم در جامعه بنام فارسی یاد می شود. فقط زماني که قانون اساسي در سال 1343 تصويب شد، در آن جا نام اين زبان را دري گذاشتند. اما محتواي زبان تغييري نکرد.
و هيچ فرقي نيز در اين زبان در ميان کشور هاي ايران، تاجيکستان و افغانستان وجود ندارد، بلکه فرق درلهجه و يا گويش هاي يک زبان واحد است. و شما مي دانيد که لهجه و گويش نه تنها در بين کشور ها، بلکه در يک کشور نيز فرق دارد؛ مثلا ً تفاوت ميان گويش هاي عين زبان در هرات، بدخشان، غزني و کابل در افغانستان، و تفاوت ميان گويش ها در شهرهاي ايران مانند قزوين، تهران، اصفهان و شيراز. اما در اصل زبان که زبان نوشتاري است، در بين ايران و افغانستان هيچ فرقي وجود ندارد و در گذشته نيز چنين بوده است:
ناصر خسرو در شمال شرق افغانستان در يمگان بدخشان مي زيست، حافظ در شيراز جنوب ايران زندگي مي کرد، اما هردو به عين زبان مي نوشتند، زبان حافظ را هم ايراني مي فهمد و هم ما مي دانيم.
حافظ به زبان فارسي شعرسروده است؛ اگر ميان زبان فارسي و دري فرقي مي بود، پس ما نبايد زبان حافظ را مي فهميديم. جامي درافغانستان امروز زندگي مي کرد وبه زبان دري شعرسروده است، پس اگرآن زبان دري از زبان فارسي فرق داشت، آنوقت ايراني ها امروز زبان جامي را نمي فهميدند. به همين ترتيب حضرت خداوند گاربلخ درقونيه ترکيه زندگي مي کرد، اما زباني که به کاربرده است، هم ايراني ها مي فهمند، هم تاجيک ها مي فهمند وماهم درافغانستان مي فهميم. همه اين
ها نشان دهنده اين است که اين سه نام که بريک زبان گذاشته اند، نام هاي اعتباري اند وهيچ دلالت به اين ندارد که دراين سه کشور سه زبان مختلف وجود دارد. اين سه کشور زبان واحدي دارند وآن زبان دري است يا فارسي دري ويا زبان فارسي است.
دويچه ويله: نظرشما درباره برخورد اخير مقامات وزارت اطلاعات و فرهنگ چيست؛ آيا اين برخورد سياسي است يا يک برخورد فرهنگي و علمي؟
زرياب: دراين قسمت يک مقدارسياست نقش دارد ويک مقدارجاه طلبي هاي اشخاص. آناني که اين سرو صدا ها را راه مي اندازند، به گروهي تعلق دارد که مي خواهند جلو رشد وگسترش زبان فارسي را درافغانستان بگيرند. اما اينان همواره اشتباه مي کنند. آنها بايد يک نکته را بفهمند که اين زبان، زباني است که درسطح جهاني شناخته شده است وچهره هاي درخشاني ازاين زبان مثل فردوسي، مولاناي بلخ، سنايي، حافظ، سعدي، ناصرخسرو مانند جامي برخاسته اند. اين ها چهره هاي اند که درسطح جهان شناخته شده اند.همين بس خواهد که بگوييم که نهادي چون يونسکو اين زبان را پاس مي دارد، مراسم تجليل برگزارمي کند؛ همين يونسکو يک سال تمام را به مولانا اختصاص مي دهد. ازهمه اين ها مي توان استنباط کرد که اين زبان چه عظمتي دارد، اين زبان چه زبان شناخته شده اي است.
پس اگر اين آفايان مي خواهند جلو رشد اين زبان را در افغانستان بگيرند، سخت در اشباه هستند. جلو رشد چنين زباني را با چنين غنايي تاريخي و با چنين غنايي فرهنگي هرگز نمي توان سد کرد.
دويچه ويله: نظر شما در باره واژه چون "دانشگاه"، "دانشجو" و "دانشکده" چيست؟ اينان مي گويند که اين ها واژه هاي بيگانه و از ساخته هاي ايراني هاست. نظرشما چيست؟
زرياب: ببنيد، ما به اين کاري نداريم که اين واژه ها را کي ساخته است، براي ما اصالت واژه ها ارزش دارد. مثلا ً واژه "دانشگاه" را در نظر گيريم: اين واژه از دو بخش ساخته شده است: اسم "دانش" و پسوند "گاه". واژه دانش حد اقل از يک هزاروسيصد سال به اين طرف در آثار زبان فارسي به کار رفته است، همين طور نيز پسوند "گاه". ما ترکيب هاي فراواني ساخته شده با اين پسوند داريم مانند "کارگاه" و امثال آن.
بنا براين مهم اين نيست که اين واژه ها در کجا ساخته شده است، مهم اين است که بدانيم آيا اين واژه ها ريشه در زبان دري دارد يا ندارد. ما همه مي دانيم که واژه هاي "دانشگاه"، "دانشکده"، "شهردار" و "شهرداري" همه در متن زبان دري فارسي ريشه دارند و ريشه بيشتر از هزار سال نيز دارند. بنا بر اين ما اين واژه ها را واژه هاي بيگانه تلفي نمي کنيم، ما اين واژه ها را در جمله واژه هاي اصيل زبان فارسي دري مي دانيم.
آيا ناصرخسرو بلخي هم مجازات نقدي خواهد شد؟
دويچه ويله: پس ازاين که وزارت اطلاعات وفرهنگ افغانستان بنابردستورآقاي کريم خرم سه نفرازکارمندان راديوتلويزيون ملي اين کشور را به جرم استفاده از واژه هاي فارسي مجازات نمود، جنگ مطبوعاتي شديد ميان قلم بدستان افغانستان درخارج وداخل افغانستان آغازشده است.
پس ازاين که وزارت اطلاعات وفرهنگ افغانستان بنابردستورآقاي کريم خرم سه نفرازکارمندان راديوتلويزيون ملي اين کشور را به جرم استفاده از واژه هاي فارسي مجازات نمود، جنگ مطبوعاتي شديد ميان قلم بدستان افغانستان درخارج وداخل افغانستان آغازشده است.
برخي ها به دفاع ازآقاي خرم وبرخي به انتقاد از او نبشته هاي زيادي را درروزنامه ها، مجلات وصفحات انترنيتي به چاپ رساندند. طرفداران آقاي خرم اروا چهره موفق هفته خوانده وگفته اند که بالاخره موفق شده است که تا با رعايت ازقانون اساسي افغانستان پاسخ شديدبه" شيونيستان ايراني پرست" بدهد وديگراجازه ندهد تا کسي بجاي " ترمنولوژي هاي ملي " چون روغتون، پوهنتون، وپوهنحي ( پوهنزي)، ازواژه هاي خارجي مثل "دانشگاه، دانشکده، ويا دانشجو" استفاده کنند. برخلاف منتتقدين آقاي خرم ازاستبداد فرهنگي سخن به ميان آورده اند. پارلمان افغانستان با توجه به حساسيت اين موضوع خواهان استجواب آقاي خرم گرديده است.
دراين ميان دانشمندان افغانستان با موضوع برخورد علمي نموده ونخست وخواسته اند تا اين مساله راازنگاه علم زبان شناسي وتاريخ زبان، روشن بسازند. به طورمثال درگفت و شنود اختصاصي که صداي آلمان با آقاي لطيف ناظمي دانشمند نام آشناي عرصه ي زبان فارسي داشته است، به جنبه هاي سياسي ايديولوژيک اين قضيه کمترتوجه شده است.
آقاي ناظمي درآغازصحبتش به اين موضوع اشاره نموده است، که کساني که فرق بين زبان دري، فارسي ويا فارسي دري مي گذارند، عملاً ازحقايق علمي چشم پوشي مي کنند. به گفته وي هيچ گونه فرق ميان دري، فارسي دري وفارسي وجود ندارد. بلکه اين سه نام براي يک زبان واحد مي باشند که ازهمان آغازتا امروز مورد استفاده قرارگرفته است. بنابراستدلال آقاي ناظمي شاعران نامدار زبان فارسي دري به طور مثال فردوسي طوسي ويا حافظ شيرازي دراشعارخود گاهي زبان خود را دري، گاهي فارسي دري وگاهي فارسي خوانده اند.بطورمثال فردوسي درشهنامه مي گويد:
بفرمود تا پارسيي دري نوشتند و کوته شد داوري
ويا:
بسي رنج بردم درين سال سي عجم زنده کردم بدين پارسي
ويا حافظ مي گويد:
به شعردلکش حافظ کسي بود آگه که طبع وسخن گفتن دري داند
وهمچنان حافظ درمصراع ازشعرديگراين زبان را پارسي يادمي کند:
خوبان پارسي گوي بخشندگان عمرند ساقي بشارت ده رندان پارسارا
ناظمي همچنان به اين مطلب اشاره مي کند که: استفاده ازواژه هاي چون دانشگاه، دانشکده ويا دانش آموز نه تنها جرم نبوده بلکه چون زاده وپروردۀ زبان فارسي دري درقلمرو که امروز به نام افغانستان ياد مي گردد، مي باشد ؛ کاربس نيکونيز است.
آقاي ناظمي چنين توضيح مي دهد: به طورمثال واژه دانشگاه ترکيبي است ازکلمه دانش که درافغانستان رايج است ويکجابا پسوند زماني – مکاني گاه که درواژه هاي چون ايستگاه ويا پرورشگاه هم بکاررفته ودرافغانستان خيلي هم استفاده مي شوند. او ازناصرخسرو بلخي که به نامش درافغانستان بسياري ها افتخارمي کنند، ياد مي نمايد. فرهيخته اي که دربلخ زاده شده ودربدخشان چشم ازجهان فروبسته است. اين نويسنده وشاعرسرشناس اين سرزمين که درآثارخود از واژه هاي که امروز به خاطراستفادۀ آن يک فارسي زبان مجازات مي گردد، استفاده کرده است.ناصرخسروبلخي مشخصاً کلمۀ دانشجورا درآثارش بکاربرده است.
لطيف ناظمي ضمن بيان اين مطالب ازدو دانشمند افغانستان، آقاي مجاوراحمد زيار وعبدالحي حبيبي نام برد که درآثارخود ازيکي بودن زبان فارسي دري، دري وفارسي ياد کرده اند. ناظمي حتي ازيک نوشتۀ عبدالحي حبيبي ياد نمود که درآن به حکومت آن وقت افغانستان تاخته است که چرا بجاي استفاده ازواژه هاي فارسي وفارسي دري تنها کلمه دري را براي اين زبان ديرينۀ اين سرزمين انتخاب کرده است واجازه نمي دهد که واژه هاي فارسي وفارسي دري مترادف با آن بکاربرده شود.
لطيف ناظمي به يک موضوع ديگرنيزاشاره نمودکه: تفاوتهاي درگويش هاي گوناگون زبان فارسي درکشورهاي ومحلات مختلف وجود دارد. ناظمي دراين جا به اين نکته مي پردازد که همانطورکه نظام هاي مختلف سياسي بالاي زبان تاثيردارند، حدود جغرافيايي نيززبان را تحت تاثيرخود قرارمي دهد. به همين دليل است که گويش هاي مختلف از زبان فارسي دربلخ، هرات، ويا کشورهاي همجوارافغانستان، ايران وتاجيکستان وجود دارند. اين تفاوت ها را آقاي ناظمي تفاوت هاي لهجه يي خوانده گفت: زبان فارسي که درايران، افغانستان وتاجيکستان مورد استفاده قرارمي گيرد، نظام دستوري وساختارنحوي يکسان دارد. بنابراين نمي توان ازدوزبان جداگانه سخن گفت.
وي همچنان افزود: البته که قابل يادآوريست که کشورهاي ديگرنيزدرجهان وجود دارند که همه ازيک زبان واحد استفاده مي کنند. بطورمثال زبان آلماني که درآلمان، اتريش وسويس رايج است ويا زبان انگليسي که درانگلستان، ايالات متحده امريکا ويا استراليا زبان اکثريت را تشکيل مي دهد.
لطيف ناظمي ضمن ذکراين موضوع به يک اصل رايج دراين کشورها اشاره مي کند که هرگاه يک واژه جديد دراستراليا ويا امريکا براي انگليسي ساخته مي شود به آن زبان امريکايي نمي گويند بلکه انگليسي مي گويند وهمه حق استفاده آن را دارند.
ناظمي اين پرسش را مطرح مي کند که چرا زماني که دانشمندان زبان فارسي حالا چه درافغانستان، ايران، ويا تاجيکستان، هندوستان ويا پاکستان باشند و واژه اي بکرو جديد بوجود مي آورند ديگرفارسي زبان ها اجازه استفادۀ آن را نداشته باشد؟
به باورناظمي، بازداشتن يک انسان ازاستفاده زبان مادري اش خلاف آزادي بيان وحتي نقص قوانين رايج درافغانستان مي باشد.
ناظمي برخورد آقاي خرم را خنده آوردانسته دردناک مي خواند. اومي گويد: دراينجا ازيکسو ازحقايق علمي عملاً چشم پوشي صورت مي گيرد وازطرف ديگرنشان مي دهد که مردم با چه استبداد فرهنگي مواجه اند.
ناظمي مي گويد: اگرموضع آقاي خرم، موضع رسمي حکومت افغانستان باشد، پس بايد وحشت کرد" وامااميد که چنين نباشد." زيرا استفاده از زبان فارسي دري – استفاده از واژه هاي چون دانشگاه ويا دانشجو نه تنها برخلاف اصول فرهنگي واسلام نيستند بلکه، امرعادي وحق هرفارسي زبان است
بااحترام

دیپلوم انجنیر عبدالقدیر (صوفی زاده)
کابل-افغانستان
سرطان-1392
جون
2013

No comments:

Post a Comment